دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


angel2012

sepide

angel2012

http://angel2012.loxblog.com

looooove poem

looooove poem

looooove poem

من نه عاشقم ونه محتاج نگاهی که بلرزد بر من ... من خودم هستم و یک حس غریب که به صد عشق وهوس می ارزد.من نه عاشق هستم نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید،من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگیم میفهمد.و هر کس که می گوید دوستم دارد خیانتگر غمگینی است که آوازش را از دست داده است کاش عشق را زبان سخن می بود... لطفا نظر یادتون نره ممنون میشم

looooove poem

ای کاش

کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود
در کنار هم ، با هم ، میساختیم رویای شیرینی که همیشه در سر داشتیم
تو میگفتی از آرزوهایت ، من مینشستم به پای حرفهایت
حس همیشگی من ، همان احساس قلبی تو است
لحظه های ناب من در اعماق قلب مهربان تو است
ساده تر مینویسم ، ساده تر حرف دلم را به تو میگویم تا لحظه هایمان نیز صاف و ساده بگذرد
بیش از هر چیز بودنت مرا آرام میکند، وقتی نگاهم میکنی چشمهایت مرا خوشحال میکند
کاش میشد زندگی همیشه اینگونه بود، نه درد دوری ، نه بی قراری و انتظار
هر زمان نیستی در کنارم، به شنیدن صدایت نیز قانعم، اگر روزی نشنوم صدای گرمت را،احساس بودنت در قلبم همیشه می تابد
می تابد و لحظه هایم را گرم میکند، گاهی دستانم هوس موهای نرمت را میکند
تا تو را نوازش کنم ، تا از قلبت خواهش کنم ، که همیشه با من بماند
بماند و بخواند آواز همیشه ماندن را
کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود
کاش میشد در کنار هم ، با هم ،به سادگی میگذشتیم از پلهای انتظار…
من و تو با هم یکی شده ایم ، من و تو دو عاشقی شده ایم که به زندگی خواهیم گفت همیشه با همیم!

+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,;ساعت17:10;توسط sepide; | |

کی می خواد مثل تو باشه

 

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری

 

مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری

 

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی

 

تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی

 

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

 

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

 

عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه

 

کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه

 

وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید

 

جزتوهیچ کس تو دنیا، حال وروزمو نفهمید

 

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

 

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه


+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,;ساعت17:6;توسط sepide; | |

خیلی سخته

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
 صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
 می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
 هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه
خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
 بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره
خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
 نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه
 خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن
 بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن
 خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
 وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی
از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
 کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون
اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون
 خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
 چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن
 خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
 خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
 خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه
 که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه
 خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی
 تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی
خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,;ساعت17:9;توسط sepide; | |

وقتی رفتم

هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود

دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود

چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد

+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,;ساعت12:13;توسط sepide; | |

روزی که می گفتی ......

روزی که می گفتی من با تو می مانم

روزی که دانستی من بی تو می میرم

روزی که با عشقت بستی به زنجیرم

بازنده من بودم این بوده تقدیرم

باور نمی کردم هرگز جدایی را

ان آمدن با عشق این بی وفایی را

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرام وآسوده در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هر گز نیاسودم

عشق تو چون برگی در دست طوفان بود

دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود

روزی به من گفتی دیگر نمی مانم

گفتم که می میرم گفتی که می دانم

باور نمی کردم هرگز جدایی را

آن آمدن با عشق این بی وفایی را

+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,;ساعت12:12;توسط sepide; | |

نگاه جان سوز

گاهی دلم نمی خواست تو را ببینم ...اما تو در کنارم بودی و نفسهایت یخ روزهایم را باز می کرد...
گاهی دلم نمی خواست تو را بخوانم...اما تو مثل یک ترانه ی زیبا بر لبم زندگی می کردی...
من در کنار تو بودم بی انکه شور و نوایی داشته باشم...بی انکه بدانم تو از خورشید گرمتری...بی انکه بدانم تو از همه شعرهایی که من از بر کرده ام شنیدنی تری...
من در کنار تو بودم اما نمی دانستم کجا هستم...
نمی دانستم از اسمان و زمین چه می خواهم...
هر شب در دیوان حافظ به دنبال کسی می گشتم که مرا تا دروازه های قیامت ببرد...
من انگار منتظر بودم که کسی بیاید که قلبش زادگاه همه گلها باشد...
وقتی به من نگاه می کردی چشمهایم را می بستم...
وقتی در جاده های خاطره غزل خواندی ایستادم و خاموش ماندم...
مهربانانه امدی...سنگدلانه رفتم.
از شکفتن خواندی...از خزان سرودم.
ناگهان مه همه جا را فرا گرفت...
حرفهایم مرطوب شد و چشمهایت با ابرهای مهاجر رفتند.
شب امد و چراغ ها نیامدند...
ظلمت امد و چشمهایت نیامدند.
شب در دلم چنان خیمه زد که انگار هزاران سال اقامت دارد.
کاش نی ها از جدایی من وتو حکایت می کردند.
اکنون می خواهم دنیا پنجره ای شود و من از قاب ان به افق نگاه کنم و انقدر دعا بخوانم که تو با نخستین خورشید به خانه ام بیایی...
اکنون دوست دارم باغهای زمین را دور بریزم ...انگاه گلهای تازه ای بیافرینم و تقدیم تو کنم...

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,;ساعت18:27;توسط sepide; | |

شروع دوباره

به من چیزی بگو شاید هنوزم فرصتی باشه

هنوزم بین ما شاید یه حس تازه پیدا شه

یه راهی روبه کن با من تو این بیراهه ی بن بست

یه کاری کن برای ما اگه مایی هنوزم هست

به من چیزی بگو از عشق تو این حالی که من دارم

من از احساس شک کردن به احساس تو بیزارم

به من که خوب میدونی هنوزم تو دلم جاته

به من که خوب میدونم رگ خوابم تو دستاته

تو هم شاید شبیه من تو این برزخ گرفتاری

تو هم شاید نمیدونی چه احساسی به من داری

+نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:,;ساعت15:7;توسط sepide; | |

درمیان من وتو فاصله هاست....

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

ــ می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!

تو توانایی بخشش داری

دست های تو توانایی آن را دارد

که مرا

زندگانی بخشد

چشم های تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر بر جسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا

با وجود تو شکوهی دیگر

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من

زندگانی بخشی

یا بگیری از من

آنچه را می بخشی

+نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:,;ساعت10:4;توسط sepide; | |

حميد مصدق و فروغ فرخ زاد

حميد مصدق خرداد 1343

 

تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

جواب زيباي فروغ فرخ زاد به حميد مصدق

 

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت.

+نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1390برچسب:,;ساعت23:59;توسط sepide; | |

بگذار یک بار دیگر

بگذار یک بار دیگر

در قلب تو به دنیا بیایم.بگذار یکبار دیگر عاشق بشوم و برهنه در آسمان

راه بروم این هوای دم کرده را کنار بزن.بوسه های خاک گرفته را از ستو

بیرون بیاور.دستی به صدای خسته ام بکش.بگذار یکبار دیگر به تو سلام کنم.بی

تو به سفر نخواهم رفت.نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیرد.بی تو خوابهای

مشوش من تعبیر نخواهد شد و کسی عاشقانه هایم را در چهار راه خاطره زمزمه

نخواهد کرد.

بگذار کلمه های

مرده ام را درون صدف های صورتی جای دهم و آنقدر نگاهت کنم که گونه هایم به

رنگ نارنجها شوند.بی تو بیدار نخواهم شد وصورتم را در رودخانه های عاشق

نخواهم شست.بی تو گیتار ها گنگ خواهند ماندوبو ته های نعناع خشک خواهند شد

بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم.انگاه شعر کوتاهی

شوم در دفتر یادداشت قلب تو:

" زتمام بودنی ها، تو همین ،از ان من باش

+نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1390برچسب:,;ساعت23:52;توسط sepide; | |

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد-داریوش

چشم من بیا منو یاری بکن

گونه هام خشکیده شد کاری بکن

غیرگریه مگه کاری میشه کرد

 کاری از ما نیاد زاری بکن

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

هرچی دریا رو زمین داره خدا

با تموم ابر های اسمونا

کاش می داد همه رو به چشم من

تا چشام به حال من گریه کنن

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

قصه ی گذشته های خوب من

خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن

حالا باید سر رو زانوم بزارم

تا قیامت اشک حصرت ببارم

دل هیشکی مثل من غم نداره

مثل من غربت و ماتم نداره

حالکه گریه دوای دردمه

چرا چشمام اشکشو کم میاره

خورشید روشن ما رو دزدیدن

زیر اون ابرای سنگین کشیدن

همه جا رنگ سیاه ماتمه

فرصت موندنمون خیلی کمه

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

سرنوشت چشاش کوره نمیبینه

زخم خنجرش میمونه تو سینه

لب بسته سینه ی غرق به خون

قصه ی موندن ادم همینه

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

+نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1390برچسب:,;ساعت17:54;توسط sepide; | |

پنج وارونه ...

 
پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
- پنج وارونه چه معنا دارد
 

+نوشته شده در سه شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,;ساعت20:18;توسط sepide; | |

فروغ فرخزاد...

نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز

ز جمع آشنایان می گریزم ، به كنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم كه با من، به ظاهر همدم و یكرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم كه تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شكفتند

ولی آن دم كه در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند

دل من ای دل دیوانه من ، كه می سوزی از این بیگانگی ها

مكن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس كن این دیوانگی ها


+نوشته شده در سه شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,;ساعت15:14;توسط sepide; | |

به او بگویید...

به او بگویید دوستش دارم،

 به او که تنش بوی گلهای سرخ را میدهد،

 به او که با جادوی کلامش زیباترین لغات را شناختم،

 به او که لحن صدایش دلپذیرترین آهنگ است،

 به او که نگاهش به گرمییه آفتاب و لبانش به سرخیه شقایق ودلش به زلالییه باران است،

 به او که برای من مینویسد،

 مینویسد از باران، از شبنم، از گرمای عشق و ...

 به او بگویید دوستش دارم ،

 به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده،

 به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نورو شعرو ترانه برد،

 و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد.

  به او بگویید دوستش دارم،

 به او که صدای پایش را میشنوم،

 به او که لحن کلامش را میشناسم،

 به او که عمق نگاهش را میفهمم،

 به او که .....

  اما به او بگویید دوستش دارم،

 به او که گل همیشه بهارمن است،

 به او که قشنگترین بهانه برای بودن من است  وبه او که عشق جاودانه من است.....


+نوشته شده در سه شنبه 26 شهريور 1390برچسب:,;ساعت20:16;توسط sepide; | |

می خوام..

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه

من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه

می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری

می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری

می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم

می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم

می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی

از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی

امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم

اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم

امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم

برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم

امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم

اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم

می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه

به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه

یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری

بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری

یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه

فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه

اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن
آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن

راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر

بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر

اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم

اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم

حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه

چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه

ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم

شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم

ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم

یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم

به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی

اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی

تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه

هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه

نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی

بگو دوسم داری یا نه مرگ گلهای شمعدونی

نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها

اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها...

+نوشته شده در سه شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,;ساعت21:11;توسط sepide; | |

کاش پیش از این تو را داشتم...

مهربانم میدانی که چقدر دوستت دارم وچقدر عاشقت هستم

 

میدانی که عشق را با تمامی ذرات وجودم  فریاد می زنم

اگر پیش از این میشناختمت هیچوقت نمی نالیدم که تنهایم

تو اگر در این سالهای تنهایی با من بودی ...

چشم هایم را می شستی

و سکوتم را با دستان عاشقت به باد می دادی .

اگر میدانستی که چقدر مشتاق عشق حقیقی ام

نگاهت را تا ابد بر من می دوختی

تا من در سکوت نگاه تو

رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خدا ببرم .

اگر میدانستی ...

که چه سالهای مدیدی به انتظار تحفه ای از خدا برای دلم بودم ...

یقین دارم که پیش از این می آمدی

ای عزیز از سفر رسیده .

کاش بتوانم بيش از اين دوستت داشته باشم!

 

كاش پيش از اين تو را داشتم....


+نوشته شده در سه شنبه 20 شهريور 1390برچسب:,;ساعت15:7;توسط sepide; | |

به من بگو....

به من بگو تو اگر نباشی شانه های کدامین غزل مرا از این همه تنهایی بگیرد و من ابر


هزار دلتنگی را بر دامن کدامین آبی تا بی نهایت گریه کنم؟

به من بگو تو اگر نباشی لذت کدامین شعر مرا به نهایت یک عشق رساند؟


به من بگو تو اگر نباشی کدامین دست مهربان ساحل امن عاشقا نه ای برای زورق


شکسته ی  قلبم باشد؟

به من بگو تو اگر نباشی کدامین شوق پریدن فرصت دوباره برای پرستوی نا شکیب دلم باشد؟


به من بگو اگر تو نباشی کدامین افسون جادو شده ی سر غزل مرا به این همه خوب


به این همه زیبا به این همه سرشار پیوند زند؟

به من بگو اگر تو نباشی کدامین بهانه برای دلم باقی می ماند تا بهانه گیریهای این دل


سودایی تمامی داشته باشد؟

به من بگو تو اگر نباشی کدا مین ستاره مرا راهنمای تیره روزیهای بی شمارم باشد و


ماه کدامین یلدایی ترین شب مرا به سمت صبح براند؟

به من بگو تو اگر نباشی کدامین آبی  عشق را به تفسیر دوباره نشینم  ؟کدامین بهار


را بفهمم ؟کدامین ترانه را بنوشم ؟کدامین غزل را بدانم ؟

به من بگو تو اگر نباشی  نصیب من از این زندگی چه خواهد بود؟ سهم من از عشق؟


قسمت من از آسمان؟ فرصت من از ابتدای زمین؟

به من بگو تو اگر نباشی نسیم دوستت دارم از سمت کدامین شرقی ترین آرزوی من


خواهد وزید؟کدامین خاطره ی سبز مرا از این همه   خزان  خواهد گرفت؟ کدامین ظهر

 مردادی مرا از این همه سرمای خمار خواهد ربود؟

به من بگو تو اگر نباشی به کدامین امید سر از بالین شبانه ها برگیرم و به شوق


کدامین روز هستیم را رنگی دوباره از آغاز زنم؟

به من بگو تو اگر نباشی چه کسی مرا به سوی عاطفه خواهد برد و مرا مهمان دقایق


مهربانی خویش خواهد کرد؟

+نوشته شده در سه شنبه 18 شهريور 1390برچسب:,;ساعت20:3;توسط sepide; | |

حرف هیچکس را باور نکن!


اگر شبی فانوس ِ نفسهای من خاموش شد،
اگر به حجله آشنایی،
در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی
و عده ای به تو گفتند،
کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد!
تو حرفشان را باور نکن!
تمام این سالها کنار ِ من بودی!
کنار دلتنگی ِ دفاترم!
در گلدان چینی ِ اتاقم!
در دلم...
تو با من نبودی و من با تو بودم!
مگر نه که با هم بودن،
همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهای نو سروده باران و بسه را
برای تو خواندم!
هر شب، شب بخیری به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوی سکوت ِ خوابهایم شنیدم!
تازه همین عکس ِ طاقچه نشین ِ تو،
همصحبت ِ تمام ِ دقایق تنهایی ِ من بود!
فرقی نداشت که فاصله دستهامان
چند فانوس ِ ستاره باشد،
پس دلواپس ِ‌انزوای این روزهای من نشو،
اگر به حجله ای خیس
در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی!؟

+نوشته شده در سه شنبه 17 شهريور 1390برچسب:,;ساعت16:18;توسط sepide; | |

وقتي كسي رو دوست داري

وقتي كسي رو دوست داري  حاضري جون فداش كني

 


 

حاضري دنيا رو بدي  فقط يك بار نگاهش كني

 


 

به خاطرش داد بزني  به خاطرش دروغ بگي

 


 

رو همه چيز خط بكشي  حتي رو برگه زندگي

 


 

وقتي كسي تو قلبته  حاضري دنيا بد باشه

 


 

فقط اوني كه عشقته عاشقي رو بلد باشه

 


 

قيده تمومه دنيا رو به خاطره اون ميزني

 


 

خيلي چيزا رو ميشكني تا دله اونو نشكني

 


 

حاضري بگذري از دوستايه امروز و قديم

 


 

اما صداشو بشنوي شب از ميون دو تا سيم

 


 

حاضري قلبه تو باشه پيشه چشايه اون گرو

 


 

فقط خدا نكرده اون يك وقت بهت نگه برو

 


 

حاضري حرفه قانون رو ساده بزاري زير پات

 


 

به حرفه اون گوش بديو به حرفه قلبه با وفات

 


 

وقتي بشينه به دلت از همه دنيا ميگذري

 


 

تولد دوبارته اسمشو وقتي ميبري

 


 

حاضري جونت رو بدي ، يه خار تويه دستشم نره

 


 

حتي يه ذره گردو خاك مبادا تو چشاش بره

 


 

وقتي كسي تو قلبته يك چيزه قيمتي داري

 


 

ديگه به چشمات نمياد اگر كه ثروتي داري

 


نزار كه از دستت بره اين گنجه خيلي قيمتي

+نوشته شده در سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:,;ساعت18:4;توسط sepide; | |

(فروغ فرخزاد)


روز اول پیش خود گفتم

 

دیگرش هرگز نخواهم دید

 

روز دوم باز می گفتم

 

لیک با اندوه و با تردید

 

روز سوم هم گذشت باز اما

 

بر سر پیمان خود بودم

 

ظلمت زندان مرا می کشت

 

باز زندانبان خود بودم

 

آن من دیوانه ی عاصی

 

در درونم های و هوی میکرد

 

مشت بر دیوارها می کوفت

 

روزنی را جستجو می کرد

 

در درونم راه می پیمود

 

همچو روحی در شبستانی

 

بر درونم سایه می افکند

 

همچو ابری بر بیابانی

 

می شنیدم نیمه شب در خواب

 

های های گریه هایش را

 

در صدایم گوش می کردم

 

درد سیال صدایش را

 

شرمگین می خواندمش بر خویش

 

از چه رو بیهوده گریانی

 

در میان گریه می نالید

 

دوستش دارم نمی دانم

 

بانگ او آن بانگ لرزان بود

 

کز جهانی دور بر می خواست

 

لیک در من تا که می پیچید

 

مرده ای از گور بر می خواست

 

مرده ای کز پیکرش می ریخت

 

عطر شورانگیز شب بوها

 

قلب من در سینه می لرزید

 

مثل قلب بچه آهوها

 

در سیاهی پیش می آمد

 

جسمش از ذرات ظلمت بود

 

چون به من نزدیکتر می شد

 

ورطه ی تاریک لذت بود

 

می نشستم خسته در بستر

 

خیره در چشمان رویاها

 

زورق اندیشه ام آرام

 

می گذشت از مرز دنیاها

 

باز تصویری غبار آلود

 

زان شب کوچک شب میعاد

 

زان اطاق ساکت سرشار

 

از سعادتهای بی بنیاد

 

در سیاهی دستهای من

 

می شکفت از حس دستانش

 

شکل سر گردانی من بود

 

بوی غم می داد چشمانش

 

ریشه هامان در سیاهی ها

 

قلبهامان میوه های نور

 

یکدگر را سیر می کردیم

با بهار باغهای دور

 

می نشستم خسته در بستر

 

خیره در چشمان رویاها

 

زورق اندیشه ام آرام

 

می گذشت از مرز دنیاها

 

روزها رفتند و من دیگر

 

خود نمی دانم کدامینم

 

آن من سرسخت مغرورم

 

یا من مغلوب دیرینم؟

 

بگذرم گر از سر پیمان

 

می کشد این غم دگر بارم

 

می نشینم شاید او آید

عاقبت روزی به دیدارم

+نوشته شده در سه شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,;ساعت14:2;توسط sepide; | |

من تورا به کسي هديه مي دهم.....

من تو را به کسي هديه مي دهم که
از من عاشق تر باشد
و از من براي تو مهربان تر
من تو را به کسي هديه مي دهم که
صداي تو را از دور،
در خشم، در مهرباني،
در دلتنگي، در خستگي، در هزار همهمه ي دنيا، يکه و
تنها بشناسد
من تو را به کسي هديه مي دهم که 
 از نگاه سبز تو تشخيص بدهد که امروز هواي دلت
آفتابي است؛ يا آن
دلي که من برايش مي ميرم، سرد و باراني است
اي... ،اي بهانه ي زنده بودنم؛
من تو را به کسي هدیه می دهم که           
قلبش بعد
از هزار بار ديدن تو، باز هم به ديوانگي و بي
پروايي اولين نگاه من بتپد
همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم
تو را با دنيايي حسرت به او خواهم بخشيد؛
ولي آيا او از من عاشق تر و از من براي تو مهربان
تر است؟آيا او بيشتر از
من براي تو گريسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولي، تو در عين ناباوري، او را برگزيدي...
مي دانم... من دير رسيدم...خيلي دير...خيلي

+نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1390برچسب:,;ساعت22:58;توسط sepide; | |

هنوزم در پی اونم

هنوزم در پی اونم


که میشه عاشقش باشم


مثل دریای من باشه منم چون قایقش  باشم


هنوزم در پی اونم که عمری مرحمم باشه


شریک خنده و شادی


رفیق ماتمم باشه


هنوزم در پی اونم که عشقش سادگی باشه


نگاه های پر از مهرش


پناه خستگی ام باشه


می گن جوینده یابنده ست


ولی پاهای من خسته ست


منم با همین پاها میرم تا حدی که جان است


هنوزم در پی اونم که اشکامو روی گونه ام


با اون دستای پر مهرش


کنه پاک و بگه جونم


بگه جونم


نکن گریه منم اینجام بذار دستاتو تو دستام


تو احساس منو می خوای منم ای وای تو رو می خوام


خدایا عشق من پاکه


درسته عشقی از خاکه


منم اون عاشق خاکی که از عشق تو دل چاکه


هنوزم در پی اونم که اشکامو رو گونه ام


با اون دستای پر مهرش


کنه پاک و بگه جونم


بگه جونم


نکن گریه منم اینجام بذار دستاتو تو دستام


تو احساس منو می خوای منم ای وای تو رو می خوام


+نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1390برچسب:,;ساعت10:33;توسط sepide; | |

تقدیم چشم های تو

 

 

این چیست ؟ حس گمشده ای در وجود من؟

یا هق هق غریب خدا در سجود من

آن شب که ماه پشت نگاهت خسوف کرد

تابیده بود تار وجودت به پود من

هی سنگ پشت سنگ بزن  نه,نمی روم

مجنون برکه ات شده ماه کبود من

از بس تمام شهر به تو خیره می شوند

جز خون نمانده در دل چشم حسود من !

تو بین من و او! به خدا عادلانه نیست

هر گز نبود رابطه ی ما به سود من

چیزی به جز غزل که ندارم , از این به بعد

تقدیم چشم های تو بود و نبود من

 


+نوشته شده در سه شنبه 5 شهريور 1390برچسب:,;ساعت11:23;توسط sepide; | |

با تو

با تو از ستاره گفتم با تو از ترانه گفتم
با تو از هر چی که ساختی شعر عاشقانه گفتم
با تو گفتم که قناری چطوری عاشق باغه
دستای نسوز عاشق چرا اینقدر داغه داغه
با تو گفتم عشق و ایثار راه ورسم تازه ای نیست
اسم موندگار عاشق اسم کم آوازه ای نیست
تو تموم گفته هامو چه صبورانه شنیدی
اما حرفی که نگام گفت هرگز و هرگز ندیدی
پر کشیدی پر کشیدی برای همیشه رفتی
حرف آخرم به جا موند وقتی پشت شیشه رفتی
با تو از بازی تقدیر از زیاد و کم نگفتم
با تو از یه دنیا گفتم اما از خودم نگفتم

+نوشته شده در سه شنبه 4 شهريور 1390برچسب:,;ساعت18:40;توسط sepide; | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد